جدول جو
جدول جو

معنی ناخویشتن داری - جستجوی لغت در جدول جو

ناخویشتن داری
(خوی / خی تَ)
عمل ناخویشتن دار. رجوع به ناخویشتن دار و خویشتن داری شود
لغت نامه دهخدا
ناخویشتن داری
خود داری نتوانستن عدم کف نفس
تصویری از ناخویشتن داری
تصویر ناخویشتن داری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
که خود را نگاه ندارد. که کف نفس نمیتواند. که پرهیز و امساک ندارد. که خودداری نمیتواند
لغت نامه دهخدا
(خوی / خی تَ)
عفاف. زهد. کف نفس. حلم. بردباری. تمالک نفس. خودداری از شهوات. پرهیز. پرهیزکاری. تماسک نفس. ورع. (یادداشت مؤلف) : و بسلام کس نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی و با کسی نیامیختی... و هم برین خویشتن داری و عزّ گذشته شد. (تاریخ بیهقی). چنان آمد (خواجه بونصر) که بایست و در دیوان رسالت بماند بخرد و خویشتن داری که داشت. (تاریخ بیهقی). و سخت جوان بود اما بخرد و خویشتن دار و امروز همان خویشتن داری را با قناعت پیش گرفته. (تاریخ بیهقی). ابوطالب تبانی که از اکابر تبانیان بود و یگانه در فضل و ورع و خویشتن داری. (تاریخ بیهقی). و پدرش صلاح الدین المظفر صدری بود بزرگ و محتشم...صفحۀ ظاهرش بفرزند صلاح و سداد متحلی و صرۀ سینه اش بنقود دیانت و خویشتن داری ممتلی. (المضاف الی بدایعالازمان). ابوالمعالی امانتی عالم و واعظ و مفتی و مقری بوده و خویشتن داری او ظاهر است. (کتاب النقض).
و آن کنیزک ز ناز و عیاری
در ثنا کرد خویشتن داری.
نظامی.
گرچه زان ترک دید عیاری
همچنان کرد خویشتن داری.
نظامی.
گفتم این گه گه نمودن روی جباری بود
گفت قدر مردم اندر خویشتن داری بود.
هروی.
، مضایقه. دریغ. (یادداشت مؤلف) : هرچند که این بنده استعفا نمود و گفت که مرا قابلیت و استعداد این شغل نیست قبول نکرد و عفو نفرمود و حمل بر خویشتن داری و تقصیر خدمت کرد. (تاریخ قم)، لجاجت، حمایت و حراست از خود. (ناظم الاطباء). صیانت نفس. پرهیز از آفات، احتماء. تحفﱡظ. احتراز. احتراس. (یادداشت مؤلف)، تن پروری. (ناظم الاطباء).
- خویشتن داری کردن، کف نفس کردن. تزهد کردن. ورع داشتن. عفیف بودن. خودداری ازشهوات کردن. عفاف ورزیدن. تماسک نفس کردن. تمالک نفس کردن. (یادداشت مؤلف).
- ، حفظ و حراست خود از ناملایمات کردن. خود را از ناراحتیها بر کنار کشیدن. (یادداشت مؤلف) : و طریق دوم (دفع مضرت اعراض نفسانی) آن است که مردم قدر خویش را بزرگ دارد و همت بلند دارد و بتکلیف آید و هرچه بیش از شادی و لذت و از اندوه و ترس خویشتن داری کند. (ذخیرۀخوارزمشاهی).
- ، تن پروردن. تن پروری کردن. کنایه از راحتی کردن. خود را به دردسر نینداختن. راحتی گزیدن.
- ، لجاجت کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخویشتن دار
تصویر ناخویشتن دار
آنکه خودداری نتواند آنکه نتواند کف نفس کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن داری
تصویر خویشتن داری
عمل و حالت خویشتن دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن داری
تصویر خویشتن داری
بردباری، امتناع، سرپیچی، خودداری
فرهنگ فارسی معین
اجتناب، بردباری، خودداری، شکیبایی، اتقاء، پرهیز، پرهیزگاری، ورع
فرهنگ واژه مترادف متضاد